زمان ما …
آرزوی ما ، شعاری بود و دیروزی نبود
بال پرواز ، استعاری بود و دیروزی نبود
کینه ها در شهر ما فرمانروایی می کنند !
عشق ها ، قول و قراری بود و دیروزی نبود
گریه ها . از بابت پول و طلا و سکه بود
خنده ها ، بی اختیاری بود و دیروزی نبود
علم ما آموزگار بی سوادی بود و جهل !
دین ما ، حرفی اجاری بود و دیروزی نبود
شوق بودن در کنار سنگ و آهن ، دود و بنگ
دائم از روی خماری بود و دیروزی نبود
گفته ها محدودهء غیبت ، دروغ و افترا ،…
کرده ها ، کاری اداری بود و دیروزی نبود
چشمها بیمار شهوت ، قلبها بیزار عشق
وصل ها ، چشم انتظاری بود ودیروزی نبود
زندگی ها رو به سوی مرگهایی تازه بود !
مرگها ، راه فراری بود و دیروزی نبود
مهدیا در این شب سرگشتهء اندیشه ساز
شعر ما هم ، یادگاری بود و دیروزی نبود